دنیای من و الی
سلام دوستای گلم خوبین؟الان که دارم مطلب جدیدمو میذارم سر کارم و خسته و البته پریشون الی خانم که قربونش برم حکم ساعت کوک شده رو داره بله کوزت خانم همیشه به وظیفش آشناست ولی با نهایت احترام ردش کردم دیشب خیلی دلم هوای مامان رو کرده بود دوستتون دارم ......چرا؟ چون همیشه باید 100 تا ....نه دروغ بود 10 تا کارو با هم انجام بدم
فردا که تعطیله برا همین یه سری کارو به فوریت باید امروز تموم کنم به قول رئیسم تر و تمیز ....
بله آخرش خودشو تو وبم مطرح کرد....
باید تا فردا کرایه خونه رو بریزم تو حصاب ببخشید غلط نوشتم تو حساب ملا کریم
(البته ملا نیستش من بهش ملا کریم میگم اونم سرشو تکون میده و میگه
من باباتو ندیدم میبینیم ملا کیه) آخه آدم پفکیه دوسش دارم خیلی پیره ایشالا که صد سال زنده باشه حالا اگه خانمش اجازه داد ....هیس غیبت میشه.
همین الان زنگ زد که کرایه خونه رو بریزی اااااااااااااااا
.وظیفشون تموم شد و رفت....میدونم خیلی خسته میشه ولی آجی از حال و روزم خبر نداره منم خیلی خسته میشم
ولی عیب نداره اون از من خسته تر میشه همیشه در حال بدو بدو...
. البته این فقط در مورد الی استثنا بید.ولی موندم چه جوری از سر کار در برم و کرایه رو واریز کنم....اصلاً یکی دو روز واریز نمیکنم یه کوچلو با ملا کریم خاله بازی کنیم
حتی وقتی میخواد یه کار انسانی انجام بده پشیمون میشه به خدا بین خوب و بد میمونه که چیکار کنه
دیروز داشتم از سر کار بر میگشتم که یه لحظه احساس کردم یکی یه مدتیه دنبالمه
زیر چشمی دیدم نه بابا ایشون که متشخص و....
برا چی دنبالم بیاد منم که خسته و پریشون و...
بخوادم من ببینه بچه میترسه بابا..
بین اون همه جمعیت یهو اومد جلو مو گرفت منم که کلاً خسته بودم وگیج میزدم وقتی گفت خانم ببخشید یه سوالی داشتم...
به جای بله و بفرماییدو...این حرفها گفتم هان؟
یه لحظه قیافه مامان جلو چشم اومد که دخترم هان نه بله..
منم زودی به خودم اومدم و گفتم بله...
اولش که متوجه شدم این همونه ...به هر حال سوالشون این بود که خیابون سفیر کجاست؟منم با نهایت حس انسان دوستی ته مونده مغزمو به کار گرفتم
و گفتم اصلاً این خیابونو اینجا نداریم
.برگشت گفت میشه این کارتو ببینین این آدرس و به من دادن....
بله آدرس میل آقا با شمارشون بود دور از چشم الی جونم ...
چه روشی والا به خدا بچه مردوم مغز ترکونده...خانم چقد تند را میرین تو رو خدا تماس بگیرینااااا من از وقتی که دیدمتون در حال تعقیب بودم خیلی از خونم دور شدم تا شمارمو بهتون بدم خدا کنه همکارام ندیده باشن..
یعنی باید براشون دولا خم هم میشدم به خاطر لطفشون ....
چی میگفتم یعنی نایی برام نمونده بود که بخوام حرکات جکی جانی رو بهش نشون بدم
فقط شانس اورد الی پیشم نبود.
شوخی بود نزدمش ولی ردش کردم مودبانه.اونم خیلی مودب بود و کلی هم عذر خواهی کرد... برگشتم و به جاده ای که به قول دوستم نسیم پر از خرده شیشه و سنگ و خار بود ادامه دادم
باورم نمیشه حتی موقع راه رفتنم زیر نظری.....
تو فکرش بودم و یه انگشتمم رو دکمه گوشیم که شمارشو بگیرم یهو الی اومدو گفت نزنگیاااااااااااااااا
چون تو خیلی برا مامان لوس بازی در میاری و دلتنگی میکنی اونم دلتنگ میشه یا برو پیشش یا پیشم بمون خیلی ناراحت شدم
....ولی یواشکی بهش اس ام اس دادم
و... خوب دست خودم نبود
Design By : Pichak |